گیرم نقاب دور ز سیمایِ او کنند کو چشمی آنچنان،...

گیرم نقاب دور ز سیمایِ او کنند کو چشمی آنچنان، که
گیرم نقاب دور ز سیمایِ او کنند
کو چشمی آنچنان، که تماشایِ او کنند؟
در اولین نگاه، به معراج می رسند
عشّاق اگر نظاره ی بالایِ او کنند
مژگان به هم نمی زند از آفتابِ حشر
چشمی که باز بر رخِ زیبایِ او کنند
هر ساعتش به عمرِ درازی برابرست
عمری که صرفِ زلفِ دلارای او کنند
افتد کلاهِ عقل ز سر کاینات را
هر گه نظر به قامتِ رعنای اوکنند
لغزید پایِ عالَمی از لطفِ ساعدش
ای وای اگر نظر به سراپایِ او کنند
حوران برآورند سر از روزنِ بهشت
بی پرده تا ز دور تماشایِ او کنند
در آتش است نعلِ دلِ داغ دیدگان
تا همچو لاله جای به صحرای اوکنند
پرگاروار هر دو جهان با دلِ دو نیم
جولان به گِردِ نقطه ی سودایِ او کنند
صائب عطیه ای ست که کمتر ز وصل نیست
ما را اگر رها به تمنّایِ او کنند

صائب تبريزى

#صائب_تبریزی