مکارم اخلاق ، جلسه 18

موضوع : #مکارم_اخلاق تاریخ انتشار : 18 اسفند 1396 سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانیمکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی اگر کسی بخواهد آرزوهای طولانی را از بین ببرد راهش یقین است. یقین، یک حقیقت است؛ ولی اگر ایجاد شد همه امور فضیلتی و ارزشی ایجاد میشود و اگر ایجاد نشد، آن فضائل با ذکر درست نمی-شود. ذکر، یک عبادت آسان است. یک راهی است که مردم میخواهند و به دنبال آن هستند. اگر یقین نباشد شخص هزار بار هم ذکر بگوید. باز هم اتفاقی نمیافتد. ولی وقتی به یقین رسید به همه چیز می-رسد. ما باید به چه چیزی یقین داشته باشیم؟ پیامبر میفرماید: اگر کسی بخواهد یقین داشته باشد باید در شش چیز یقین داشته باشد: مورد اول: " به حقانیت خداوند یقین پیدا کند و به او ایمان بیاورد" در سوره مبارکه حجرات آیه 15 همین معنا ذکر میشود که اهل ایمان چه کسانی هستند: "مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده " ایمانی که ما به الله داریم در مواقع مختلف زندگی، متزلزل است. تزلزل ایمان ما مشخصاً در بحث عدل و کمبودها و سختیها و مرگ و میر و حوادث طبیعی مشخص می‌شود. وقتی میخواهیم اینها را به خداوند نسبت بدهیم منشأش ظلم میشود. کسانی که در بحث خدا مشکل دارند عموماً در یقین خودشان مشکل دارند. اینها دچار تزلزل می-شوند و اضطراب و شک پیدا میکنند. لازمه تردید پیدا نکردن چیست؟ کسی که به الله و فرستاده او ایمان میآورد و دچار شک و اضطراب نمیشود لازمهاش چیست؟ در ذیل همین آیه 15 سوره حجرات آمده است: " و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده‌اند؛ آنها راستگویانند" اگر ما به خدا یقین پیدا کنیم چه اتفاقی میافتد؟ ذکر دو مورد: مورد اول: اگر کسی یقین داشته باشد که خداوند او را کفایت میکند با این یقین نباید از هیچ چیزی بترسد. در سوره مبارکه زمر آیه 36 میفرماید: " آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بنده‌اش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او می‌ترسانند" هر کسی در شؤون زندگیش ترسی وجود دارد به خاطر این است که یقین ندارد. البته مراد ترس معنوی نیست که ترس از خود خدا و ترس از معاد و ترس از مرگ باید باشد. اصل خوف باید باشد. تمام این خوفها باید وجود داشته باشد. اگر کسی در امور غیر معنوی از چیزی ترسید به خاطر نداشتن یقین است. اگر انسان یقین داشته باشد که خداوند او را کفایت میکند از چیزی نمیترسد. به همین دلیل است که خداوند نسبت به همه بندگانش پناهگاه است. تمام ترسها در زندگی صنعتی ناشی از این است که خداوند را پناه گاه خودمان نمیدانیم. مورد دوم: اگر کسی یقین پیدا کند که رزاق، خداوند است غم روزی نمیخورد. حرص و بخل در روزی نخواهد داشت خداوند در سوره مبارکه ذاریات آیه 58 میفرماید: " خداوند روزی‌دهنده و صاحب قوّت و قدرت است" یعنی: به درستی که قطعاً و حتماً خداوند، بسیار روزیدهنده است. یک بار و دو بار روزی نمیدهد؛ بلکه بسیار روزیدهنده است و دو ویژگی هم دارد: صاحب قوت و استوار است. خداوند اینطور نیست که یک روز روزی بدهد و چهار روز فراموش کند. روزی خداوند همیشه هست. خداوند در سوره مبارکه هود آیه 6 میفرماید: " هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می‌داند؛ همه اینها در کتاب آشکاری ثبت است! [= در لوح محفوظ، در کتاب علم خدا]") یعنی: چرا شما انسانها فکر میکنید خودتان روزیتان را به دست می-آورید؟ هارون الرشید به بهلول گفت: من تصمیم گرفتهام که امر معاش تو را متکفل شوم. میخواهم روزی تو را بدهم تا تو هیچ دغدغهای نداشته باشی. بیایی اینجا و نصیحت کنی و پول بگیری. بهلول گفت: اگر این کار، سه عیب نداشت من حتماً قبول میکردم که تو متکفل روزی من بشوی. پرسید: چه عیبی دارد؟ بهلول گفت: سه عیب دارد. یکی اینکه تو نمیدانی نیاز من چیست تا آن را بدهی. اینکه خودم بیایم و بگویم گدایی است. تو میخواهی متکفل شوی؛ ولی نیاز من را نمیدانی. دیگر اینکه تو نمیدانی نیاز من چقدر است که آن را کم و زیاد نکنی. سوماً اینکه تو نمیدانی من چه زمانی به چه چیزی نیاز دارم و چه زمانی به چه چیزی نیاز ندارم تا آن را دیر و زود نکنی. هارون الرشید مبهوت شد. روزی باید به دست کسی باشد که بداند انسان به چه چیزی نیاز دارد و چه زمانی نیاز دارد و چقدر نیاز دارد. این را فقط یک موجود صاحب قوت میداند. سپس بهلول، این جمله را به هارون الرشید گفت که بسیار عالی است: اگر روزی من به دست تو باشد و یک روزی، کار بدی انجام بدهم که آن را قطع میکنی؛ ولی خداوند اینطور نیست. این همه آدم هستند که خوب نیستند و به آنها روزی میدهد. تو اینطور نیستی. تو نمیتوانی تکفل کنی. این حرف به یک حدیث اشاره دارد که عالی و درجه یک است. وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام فرمودهاند:" من از تورات، دوازده آیه را انتخاب کردم. آنها را به عربی تبدیل کردم و من در آن متنی که خودم ترجمه کردهام در هر شبانهروز، سه بار نگاه میکنم". یکی از آنها این است: " ای فرزند آدم واجبات من به عهده تو است و روزی تو به عهده من است اگر تو واجبات من را انجام ندهی من در روزی با تو مخالفت نمی‌کنم". یعنی اگر شخص فرعون یا قارون باشد یا هارون برادر حضرت موسی، هر کسی باشد من روزی او را می دهم. امام صادق علیه السلام می فرماید: " اگر خدا، متکفل روزی شده است اهتمام تو برای چیست؟" اهتمام، دو مؤلفه دارد؛ تلاش بیش از اندازه همراه با نگرانی و اضطراب. بعد حضرت میفرماید: " اگر روزی بین بندگان تقسیم شده است برای چه حرص میزنید؟" روزی، مقسوم است. قسمتبندی خداوند بر اساس حکمت و مصالح الهی است. خدا یک ادعایی میکند که باز هم من و شما باور نمیکنیم. در سوره مبارکه طلاق آیه 3 میفرماید: " و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد" در سوره مبارکه ذاریات آیات 22 و 23 میفرماید: "و روزی شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده می‌شود سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حقّ است همان گونه که شما سخن می‌گویید!" یعنی: روزی شما در عالم ملکوت بسته شده است. این حق است همان گونه که شما حرف میزنید. یعنی خداوند، یک حرفی زده است و شما هم یک حرفی میزنید. حرف خدا حق است. چطور است که میگویید حرفی که با دیگران میزنید حق است؟ این یک توهم نیست. این یک تشبیه نیست. این یک واقعیت است. برای اینکه شما بدانید که رزاق، خداوند است و این به هیچ عامل دنیوی بستگی ندارد بلافاصله در همین سوره مبارکه آیات مربوط به جناب ابراهیم علیه السلام را مطرح میکند. خداوند به پیامبر الهی ابراهیم خلیل الله، فرزند نداد تا به سن کهولت رسید. یعنی به سن نود سالگی رسید. همسرش هم در سن عجوزگی و پیرزنی قرار گرفته بود. خداوند در سوره ذاریات آیات 27 تا 30 می فرماید: " آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: سلام بر شما که جمعیّتی ناشناخته‌اید سپس پنهانی به سوی خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده‌ای را برای آنها) آورد و نزدیک آنها گذارد، (ولی با تعجّب دید دست بسوی غذا نمی‌برند) گفت: آیا شما غذا نمی‌خورید؟ و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!» و او را بشارت به تولّد پسری دانا دادند در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجّب) فریاد می‌کشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟ گفتند: پروردگارت چنین گفته است، و او حکیم و داناست!" این، دلیل است بر اینکه روزی به دست خدا است. یکی از مصادیق روزی، اولاد است. مورد دوم: یکی از مواردی که باید به آن یقین داشته باشیم این است که خداوند ما را میبیند و ناظر است. در سوره مبارکه علق آیه 14 میفرماید: " آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) می‌بیند؟! "‏ نفرموده است که خداوند میداند؛ بلکه فرموده است خداوند میبیند. هم ناظر است و هم واقف به درون است. در سوره مبارکه احزاب آیه 51 میفرماید: "و خدا آنچه را در قلوب شماست می‌داند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آنها عجله نمی‌کند)!" خدا، ناظر است. خداوند، واقف بر درون است. امیر المؤمنین (ع) میفرماید: " هرکس در حالي که معصيت خدا را انجام مي‌دهد، يقين داشته باشد که خداي سبحان او را مي‌بيند، خداوند را سست‌ترين نظاره کنندگان قرار داده است" یعنی گناه، محصول این است که شخص خدا را ناظر نمیداند. دلیل اینکه شخص خدا را ناظر نمیداند چیست؟ چون موجودات یعنی چیزهایی که وجود و حیات دارند، عمدتاً دارای دو حیثیت هستند. یک حیثیت، حیثیت ظهوری است. یک حیثیت هم حیثیت حضوری است. موجودات، حاضر هستند یعنی وجود دارند. عدم نیستند. موجودات ظاهر هستند یعنی به حواس ما درک میشوند و در حیطه حواس ما قرار میگیرند. پس یک ظهور دارند و یک حضور. حضور یعنی هست و ظهور یعنی قرار گرفتن در حیطه حواس ما. ما انسانها در تعاملاتمان، آن چیزی را هست میدانیم که ظهورش را درک کنیم. برای چیزی که ظهورش را درک نکنیم هستی قائل نمیشویم. امام حسین (ع) در دعای عرفه به خداوند عرض میکند: " آیا ظهور وپیدایش برای غیر تو هست که آن ظهور، از تو و برای تو نباشد تا در نتیجه دلیل ظهور تو گردد؟ " یعنی: دیگران از تو ظاهرتر هستند و ظهورشان بیشتر از تو است؟ به حدی که آنها دلیل بر تو باشند؟ موجودات دیگر بیش از تو قابل درک هستند که دلیلی برای تو باشند؟ سپس عرضه میدارند: " کی غایب بوده ای تا نیازمند دلیلی باشی که بر تو دلالت کند؟ و چه وقت دور بوده ای تا آثار وپدیده هایت دلیل نزدیکی و وصلت باشند؟" یعنی: چه زمانی دور بودهای که به واسطه آثار به تو برسیم؟ تو همان هستی که خودت در سوره واقعه آیه 85 فرمودهای: "و ما از شما به او نزدیکتریم ولی نمی‌بینید! ". تو اصلاً دور نیستی. اگر من ظهور تو را درک نمیکنم و تو را غایب و دور میدانم به خاطر این است که ظهورت را درک نکردهام. مشکل ما در ظهور است. تا خدا را ظاهر ندانیم هیچ وقت برای او بندگی نخواهیم کرد. خدا را که ظاهر نمیدانیم به خاطر این است که تصور میکنیم او الان پشتش را به ما کرده است و نمیبیند. او میبیند. همه جا ظهور دارد. سپس حضرت سید الشهداء به خداوند عرض میکند: " کور باد چشمی که تو را رقیب خود نبیند" یعنی ظهور تو بسیار زیاد است؛ ولی گناه من هم بسیار زیاد است. کور است چشمی که تو را بر خودش دیدهبان نمیداند. آن چشم، کور است. همه مشکلات ما مربوط به این میشود که ما خداوند علی اعلا را ظاهر نمیدانیم. همین مشکل را در مورد امام زمان هم داریم. ما اماممان را امام حاضر میدانیم؛ ولی امام ظاهر نمیدانیم. ظهور او امکانپذیر است، نه در آن موعد خاص؛ بلکه ظهورش برای کسانی که مطالبات او را انجام دهد حاصل میشود. پس بین ظهور و حضور، تفاوت وجود دارد. اگر ما خدا را از حیطه حضور به ظهور بکشانیم آن گاه به او یقین پیدا کردهایم. راهش هم گناه نکردن است. راهش همین است. حرف اول و آخر همه ادیان، این است که گناه نکنید تا یقین حاصل شود و خدا را ببینید. منبع : http://fares.ir/post/668