گلستان سعدی - باب هشتم در آداب صحبت - بخش 114 - دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آنکه داشت و نخورد و دیگر آنکه دانست و نکرد

گلستان سعدی - باب هشتم در آداب صحبت - بخش 114 - دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آنکه داشت و نخورد و دیگر آنکه دانست و نکرد

دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آنکه داشت و نخورد و دیگر آنکه دانست و نکرد.

کس نبیند بخیل فاضل را

که نه در عیب گفتنش کوشد

کس نبیند بخیل فاضل را

که نه در عیب گفتنش کوشد


تمام شد کتاب گلستان -واللهُ المَستعانُ*- به توفیق باری -عَزَّ اسمُهُ-. درین جمله -چنانکه رسم مؤلفان است- از شعر متقدمان به طریق استعارت* تلفیقی نرفت.

کهن خرقۀ خویش پیراستن

به از جامۀ عاریت خواستن

غالب گفتار سعدی طرب‌انگیزست و طیبت‌آمیز، و کوته‌نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن* و دود چراغ بی‌فایده خوردن است، کار خردمندان نیست. ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است پوشیده نماند که دُرّ موعظه‌های شافی* را در سِلکِ* عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند. اَلحَمدُ لِله رَبِّ العالَمینَ.

ما نصیحت بجای خود کردیم

روزگاری درین بسر کردیم

گر نیاید به گوش رغبت کس

بر رسولان پیام باشد و بس

یا ناظِراً فیهِ سَل بِاللهِ مَرحَمَةً

عَلَی المُصَنِّفِ وَاستَغفِر لِصاحِبِهِ*

و اَطلُب لِنَفسِکَ مِن خَیرٍ تُرید بِها

مِن بَعدِ ذلِکَ غُفراناً لِکاتِبِهِ*


*واللهُ المَستعانُ: و خداوند است که باید همواره از او یاری جست.
*استعارت: عاریه گرفتن
*تلفیقی: جمع کردن و بهم پیوستن
*بیهوده بردن: بیهوده صرف کردن نیروی فکری
*شافی: شفابخش
*سلک: رشته
*یا ناظِراً فیهِ سَل...: ای نظر کننده در کتاب، تو را به خدا (از خدای یکتا) برای مصنف آن رحمت بخواه و  برای صاحب کتاب (سعد بن زنگی) آمرزش بخواه.
*و اَطلُب لِنَفسِکَ مِن...: و برای خود هر چیزی که خواهی بطلب و پس از آن برای نویسنده کتاب، آمرزش بخواه.