کتاب جز از کل از جایی که یادمه مادرم هر روز عصر بهم یه لیو...

کتاب جز از کل از جایی که یادمه مادرم هر روز عصر ب
کتاب جز از کل

از جایی که یادمه مادرم هر روز عصر بهم یه لیوان شیر سرد داده. چرا گرم نیست؟ چرا شیر؟ چرا بهم آب نارگیل یا شربت انبه نمیده؟

یک بار ازش پرسیدم. گفت همه بچه های هم سن تو شیر میخورن. یک بار هم موقع شام به خاطر اینکه آرنجم رو گذاشته بودم روی میز دعوام کرد. پرسیدم "چرا؟" گفت" کار زشتیه". گفتم" به کی برمیخوره؟ به تو؟ چرا؟" دستپاچه شد و وقتی داشتم میرفتم بخوابم_چون ساعت هفت شب وقت خواب بچه های زیر هفت ساله_

فهمیدم کورکورانه از دستورات زنی پیروی میکنم که خودش کورکورانه از شایعه ها پیروی میکنه. فکر کردم: شاید همه چیز نباید این طوری باشه. شاید بتونن یه جور دیگه باشن. هر جور دیگه...

کتاب: #جز_از_کل | #استیو_تولتز | برگردان: #پیمان_خاکسار