پيرمرد هر بار كه مي‌خواست اجرت پسرك واكسي كر و لال را بده...

پيرمرد هر بار كه مي‌خواست اجرت پسرك واكسي كر و لا
پيرمرد هر بار كه مي‌خواست اجرت
پسرك واكسي كر و لال را بدهد،
جمله‌اي را براي خنداندن او بر
روي اسكناس مي نوشت

اين بار هم همين كار را كرد

پسرك با اشتياق پول را گرفت و
جمله‌اي را كه پيرمرد نوشته بود، خواند.

روي اسكناس نوشته شده بود:
وقتي خيلي پولدار شدي به پشت
اين اسكناس نگاه كن.

پسر با تعجب و كنجكاوي اسكناس
را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند.

پشت اسكناس نوشته شده بود:
كلك، تو كه هنوز پولدار نشدي!

پسرك خنديد با صداي بلند؛
هرچند صداي خنده خود را نمي‌شنيد.

براي خوشبختي دیگران بکوش....