بزرگمرد ایرانی و تبارنامهی جعلی یعقوب لیث سیستانی یکی از ...
بزرگمرد ایرانی و تبارنامهی جعلی
یعقوب لیث سیستانی یکی از سرداران و شاهان بزرگ تاریخ ایران است که با خلافت عباسی و سلطه اعراب اشغالگر مخالف بود و با آنها درگیر شد. او با برانداختن پادشاهی طاهریان، سلسلهی صفاریان را بنیان گذاشت. نیز او نخستین شاهی است که در زمانش زبان پارسی پس از تازش اعراب، رسمی شد و شاعران به جای عربی آغاز به پارسی سرودن کردند. سخن نامدار او که نخستین بار به شاعران عربی سُرا گفت اینبود: چیزی که من اندرنیابم چرا باید گفت؟ (یعنی چیزی که من نمیفهمم چرا باید گفت. پارسی بسُرایید که زبان من است).در این نوشته میخواهیم بپردازیم به تبارنامه ی مورد ادعای او و نقد آن از دید دکتر خنجی.
در هنگامی که او از جنگ با طاهریان و مخالفانش پیروز شده بود به سیستان و زرنگ برگشت و بر تخت نشست و خود را شاه ایران نامید.مورخ معاصر میگوید: (( او برای آنکه هم به سلطنتش نزد ایرانیان مشروعیت ملی بخشد و هم خودش را وارث تاج و تخت ساسانیان و احیاکنندۀ شاهنشاهی ایران بنمایاند،تبارنامه ئی برای خودش ترتیب داد که پشتهایش را به شاهنشاهان ساسانی میرساند. این تبارنامه که او را از نوادگان خسروپرویز معرفی می کرد چنین بود: یعقوب پسر لیث پسر معدل پسر حاتم پسر ماهان پسر کیخسرو پسر اردشیر پسر قباد (شیرویه) پسر خسروپرویز.)) اینبود تبارنامهی مورد ادعای او. اکنون نقد آن را از دید این مورخ می خوانیم:
"تنها چیزی که در این تبارنامه درست به نظر می رسد آن است که پدرِ ِ جدِ یعقوب در زمانی از نیمۀ دوم سدۀ سوم هجری مسلمان شده بوده است.نام ِحاتم که این نومسلمان برای خودش برگزیده بوده نشان از آن دارد که بر دستِ کسی از قبیلۀ طی ِ جاگیر در سیستان مسلمان شده بوده است. چنین بود که یعقوب لیث با مطرح کردن ِ خودش به عنوان نبیرۀ خسرو پرویز و از بازماندگان ِ خاندان ساسانی، خویشتن را وارث سلطنت ورافتادۀ ساسانیان شمرد و درصدد برآمد تا شاهنشاهی ایران را احیاء کند."
بنمایه:خنجی، یعقوب لیث سیستانی، ص41
#یعقوب_لیث
یعقوب لیث سیستانی یکی از سرداران و شاهان بزرگ تاریخ ایران است که با خلافت عباسی و سلطه اعراب اشغالگر مخالف بود و با آنها درگیر شد. او با برانداختن پادشاهی طاهریان، سلسلهی صفاریان را بنیان گذاشت. نیز او نخستین شاهی است که در زمانش زبان پارسی پس از تازش اعراب، رسمی شد و شاعران به جای عربی آغاز به پارسی سرودن کردند. سخن نامدار او که نخستین بار به شاعران عربی سُرا گفت اینبود: چیزی که من اندرنیابم چرا باید گفت؟ (یعنی چیزی که من نمیفهمم چرا باید گفت. پارسی بسُرایید که زبان من است).در این نوشته میخواهیم بپردازیم به تبارنامه ی مورد ادعای او و نقد آن از دید دکتر خنجی.
در هنگامی که او از جنگ با طاهریان و مخالفانش پیروز شده بود به سیستان و زرنگ برگشت و بر تخت نشست و خود را شاه ایران نامید.مورخ معاصر میگوید: (( او برای آنکه هم به سلطنتش نزد ایرانیان مشروعیت ملی بخشد و هم خودش را وارث تاج و تخت ساسانیان و احیاکنندۀ شاهنشاهی ایران بنمایاند،تبارنامه ئی برای خودش ترتیب داد که پشتهایش را به شاهنشاهان ساسانی میرساند. این تبارنامه که او را از نوادگان خسروپرویز معرفی می کرد چنین بود: یعقوب پسر لیث پسر معدل پسر حاتم پسر ماهان پسر کیخسرو پسر اردشیر پسر قباد (شیرویه) پسر خسروپرویز.)) اینبود تبارنامهی مورد ادعای او. اکنون نقد آن را از دید این مورخ می خوانیم:
"تنها چیزی که در این تبارنامه درست به نظر می رسد آن است که پدرِ ِ جدِ یعقوب در زمانی از نیمۀ دوم سدۀ سوم هجری مسلمان شده بوده است.نام ِحاتم که این نومسلمان برای خودش برگزیده بوده نشان از آن دارد که بر دستِ کسی از قبیلۀ طی ِ جاگیر در سیستان مسلمان شده بوده است. چنین بود که یعقوب لیث با مطرح کردن ِ خودش به عنوان نبیرۀ خسرو پرویز و از بازماندگان ِ خاندان ساسانی، خویشتن را وارث سلطنت ورافتادۀ ساسانیان شمرد و درصدد برآمد تا شاهنشاهی ایران را احیاء کند."
بنمایه:خنجی، یعقوب لیث سیستانی، ص41
#یعقوب_لیث