ذهن ناخودآگاه حس شوخ طبعی ندارد

روزی زنی پرسید چرا زندگیش دستخوش فقر وتنگدستی شده است؟ روزگاری خانه و کاشانه ای داشت و صاحب زیباترین اشیا و مال و مکنت فراوان بود. دریافتیم که او همواره خسته از اداره خانه و زندگی یکریز می گفته است؛ دیگر از همه چیز به تنگ آمده ام. کی می شود در یک لانه زندگی کنم ؟ وافزود ؛" خوب، اکنون نیز در یک لانه زندگی می کنم " پس با کلام خود برای خود لانه ای ساخته بود و از فراوانی به تنگدستی رسیده بود. ذهن ناخودآگاه حس شوخ طبعی ندارد و مردم اغلب با شوخی هایشان تجربه هایی ناخوشایند برای خود می آفرینند.