دلم یک برف سنگین می خواهد...

#خودمونی دلم یک برف سنگین می خواهد... از همان برفهایی که یک شب میخوابیدی و صبح، تمام کوچه ها را سفیدی می گرفت! صدای سکوت تمام شهر را پر میکرد و خانه، دلخواهترین جای شهر برایم میشد... دلم یک برف سنگین میخواهد که دغدغه‌ی تعطیل شدن مدرسه تمام آرزوی همان روزم باشد... که صدای رادیو را بلند کنم و خبر شنیدنش مرا از خود بی خود کند... صبح تا غروب مشغول درست کردن آدمی باشم که جنسش از برف است و تمام نگرانی روزهای بعد خراب شدن و آب شدن آدم برفی ام باشد... دلم همان روزها را میخواهد همان روزهای برفی ای که فاصله آرزو کردن تا برآورده شدن آرزوها آنقدر کم و شدنی بود... می خواهم برگردم و آرزو کنم تا بزرگ نشوم و همیشه دلم برف سنگین بخواهد...!