از کودکان بیاموزیم

زن جوان در حالی که دست کودک گریانش را میفشرد از او پپرسید: که گفتی امیر کتکت زده، حالا نشونش میدم.. عرض خیابان را با سرعت طی کرد و به در خانه مورد نظر رسید و آن را با شدت هرچه تمامتر کوبید. زنی با قیافه طلبکارانه در را باز کرد و چند لحظه بیشتر نگذشته بود که دعوایی پر سر و صدا آغاز شد ... اما ناگهان صدای خنده دو کودک در حال بازی ،تمام آن صداهای اضافه را خاموش کرد... از کودکان بیاموزیم...