«خاموشی حافظ» چل سال بیش رفت که من لاف می زنم کز چاکرانِ پ...

خاموشی حافظ چل سال بیش رفت که من لاف می زنم کز چا
«خاموشی حافظ»

چل سال بیش رفت که من لاف می زنم
کز چاکرانِ پیرِ مغان کمترین منم

غزلی است پر رمز و راز و آکنده از حکمت های متعالی که هریک را شرحی باید. نخست اینکه حافظ سالیان دراز در مجلس روحانیان حضور داشته و هیچگاه جام وجودش از این شراب کیمیا اثر، خالی نبوده است و آنان که در آن روزگار و هم در این روزگار بر دُردکشی و شراب نوشی حافظ به قیاس نفس بدگمانند نمی دانند که اگر صورت کلامش آمیخته با الفاظ اهل صورت است چه باک، زیرا دامن به هیچ خطایی نیالوده و قدمی برخلاف عشق به زیبایی و نیکویی برنداشته است. اما عجبا که آب و هوای فرهنگی اقلیم پارس و همه اقالیم دیگر کم و بیش پیوسته چنان بوده است که انسان های دون همت و سفله و فرومایه را می پرورد و تعظیم و تکریم میکند و چنین است که عامّۀ مردمان گرد هر سخن بی مایه و غوغای هر زاغ و زغن جمع می شوند و مرغ خوش آوازی چون حافظ که سخنش چون شهد شیرین و چون آبْ روان است باید چون سوسن با صد زبان خاموش بماند.
شاید این خاموشی به سبب غيرت الهی است که سر سلطان را به کسی نگویند و شاید دریافت اسرارْ خود همین خاموشی را اقتضا می کند، چنان که مولانا فرمود:
گوش آن کس نوشد اسرارِ جلال
که چو سوسن ده زبان افتاده لال

برگرفته از کتاب «در صحبت حافظ»
به قلم حسین الهی قمشه ای

#در_صحبت_حافظ #حسین_الهی_قمشه_ای