ثبت نام
/
ورود
مولوی سختگیری و تعصب خامی است تا جنینی کار
میدان که زمانه نقش سوداست
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد می دانم
• گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت کس بیتو خوش
صورتگرِ نقاشم هر لحظه بتي سازم
چنان مستم چنان مستم من امروز که از چنبر برون ج
گفت پیغمبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار
من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه من چند تو ر
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها ر
لطفا حتما بخوانید عیسی مریم به کوهی می گریخت شیر
🤐 #مولوی . گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غم