ثبت نام
/
ورود
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخت
دلدار چنان مشوش آمد که مپرس هجرانش چنان پر آتش آم
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها مولانای_
همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا م
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی
ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته خود را سپس کش
گر هیچ ترا میل سوی ماست بگو ورنه که رهی عاشق و تن
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم کرد قضا دل مرا عاشق
بیچارهتر از عاشق بیصبر کجاست کاین عشق گرفتاری بی
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی تو نه ب...
جسمها چون کوزههای بستهسر تا که در هر کوزه چه ب