ثبت نام
/
ورود
صحرا و باغ و خانه ندانم کجا خوش است هرجا خیال روی
خداوندا دری بگشا جمال خویشتن بنما
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بن
ای عاقلان دیوانهام زنجیر زلف یار کو بر شعله ه...
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم بیخیال تو ...
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک...
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ...
چه عجب گر دل من روز ندید زلف تو صد شب یلدا دا...
آنکه پنهانست از چشم کسان پیداست کیست
هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم هر که مهرش دل م
بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت زیرلب بر گری
آن دل که تویی در وی غمخانه چرا باشد چون گشت ستون