ثبت نام
/
ورود
• از جملهٔ رفتگانِ این راهِ دراز بازآمدهای کو که
• ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی در نکتهٔ زیرکانِ
• افلاک که جز غم نفزایند دگر؛ نَنْهَند به جا تا ن
• می نوش که عمر جاودانی اینست خود حاصلت از دور جو
• یارانِ موافق همه از دست شدند در پای اجل یکانیک
• افسوس که سرمایه ز کَف بیرون شد در پایِ اَجَل بس
• بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست پیوسته قلم ز نی
• اکنون که ز خوشدلی بهجز نام نمانْد یک همدم پخته
• افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وَز داسِ سپهرِ سر
• اَجرام که ساکنان این ایواناند اسبابِ تَرَدُّدِ
• امروز که نوبت جوانی من است می نوشم از آن که کا
از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه و جلال