ثبت نام
/
ورود
رد پاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان یا که سو
بخشی از شعر بلند ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ح
از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان قربان مردمکه
در غروبی ابدی بخشی از شعر - روز یا شب - نه ای
میان تاریکی ترا صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده
ساعت ١٠ شب است همه خوابیدهاند و من تنهای تنها
من پشیمان نیستم من به این تسلیم میاندیشم این تسل
ما مثل مردههای هزاران هزار ساله به هم میرسیم و
امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره میبارد در
همکاری حروف سربی بیهوده است همکاری حروف سربی اند
قله دماوند در تمام پهنه البرز وین سراسر قله مغ
یک چیزی را از من گرفتهاند نمیدانم چه کسی و کجا