ثبت نام
/
ورود
رباعی شمارهی ۲۰ خیام . پیش از من و تو لیل و نهار
این کهنه رباط را که عالم نام است
امروز تورا دسترس فردا نیست
• چون چرخ به کام یک خردمند نگشت خواهی تو فلک هفت
• چندان که نگاه میکنم هر سویی در باغ روانست ز ک
• بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی سرمست بُدم چو کردم این
• از جملهٔ رفتگانِ این راهِ دراز بازآمدهای کو که
• از آمدن و رفتنِ ما سودی کو وز تارِ وجودِ عمرِ م
• آن بیخبران که دُرِّ معنی سُفتند در چرخ به انوا
• بر مَفْرشِ خاک خفتگان میبینم در زیر زمین نهفتگ
• این کوزه که آبخوارهٔ مزدوریست از دیدهٔ شاهیست و
• می خوردن و شاد بودن آیین من است فارغ بودن ز کفر