ثبت نام
/
ورود
• روی گریز نیست، که گردون کمانکش است جای فراغ نیس
ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرستتحفهای
ای آتش سودای تو خون کرده جگرهابر باد شده در سر سو
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را به سلام خشک ...
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی کرد آن...
در پیش رخ تــو ماه را تاب کـــجاست
ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی دل در هوس جا
در جهان هیچ سینه بیغم نیست غمگساری ز کیمیا کم نی