ثبت نام
/
ورود
محدودشده
1 دنبالکننده
تازه ها
قرار بود حرف حرف لبخند باشد و حکم حکم دل اما سیاه
باز هم تعطیلی و چه مردم صبوری هستیم ما اندازه ی
خواب دیده بودم خواب این روزها را این روزهایی که آ
اتفاق است دیگر می افتد راستش دلم می سوزد برای با
این لحظه رو ثبت کن بخندبگو سیییییییب بذار باهم یه
آنجا که کلمات تمام می شود جای خطرناکیست دیگر هیچ
کدام شراب است که این چنین بی هوا بیاید و بر سرت ن
راه زیادی و اومدی درخت جوان من باغ سرسبز زودتر
قربان شد تا قربانی شود هوای نفس عید آمد تا لبخند
کار رفیق های خوب همین است به تو نگاه کنند نیمه ی
جایی خواندم نوشته بود چرا برای چیزهایی که به دست
قسم به قلم و آنچه نگاشته می شود تا بماند به یادگ