اگر عمر دوباره داشتم: البته آب ریخته را نتوان به کوزه بازگ...

اگر عمر دوباره داشتم البته آب ریخته را نتوان به ک
اگر عمر دوباره داشتم:

البته آب ریخته را نتوان به کوزه بازگرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.
اگر عمر دوباره داشتم، مى‌کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم.
همه چیز را آسان مى‌گرفتم.
از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى‌شدم.
فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم.
به مسافرت هاى بیشترى مى‌رفتم.
از کوه‌هاى بیشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بیشترى شنا مى‌کردم.
بستنى بیشتر مى‌خوردم و اسفناج کمتر.
مشکلات واقعى بیشترى مى‌داشتم و مشکلات واهى کمترى.
آخر، ببینید، من از آن آدم‌هایى بوده‌ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى‌داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک‌تر سفر مى‌کردم.
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر با پاى برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى‌دادم.
دیرتر به رختخواب مى‌رفتم و مى‌خوابیدم.
بیشتر عاشق مى‌شدم.
به ماهیگیرى بیشتر مى‌رفتم.
پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى‌کردم.
سوار چرخ و فلک بیشتر مى‌شدم.
در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌کنند، من بر پا مى‌شدم و به ستایش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى‌گوید:
شادى از خرد عاقل‌تر است.

#دان_هرالد