ثبت نام
/
ورود
حکایتها
10 دنبالکننده
تازه ها
مرد عربی سگی داشت که در حال مردن بود. مرد در میان
تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول
زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه
عیسی مسيح از مسيری ميگذشت
قدر زر زرگر شناسد...قدر گوهر گوهری
کشتیی رانی مگس
ما روزه شکستیم ولی دل نشکستیم
سگی از کنار شیری رد می شد. چون او را خفته دید، طن
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جز
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد. به مرغ و گوس
حکایت عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الل
ﻣﺮﺩﯼ ﻗﻮﯼ ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑﺮﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮ...