#بخشش دو اردک بعد از دعوایی که هیچ‌وقت زیاد طول نمی‌کشد،...

#بخشش دو اردک بعد از دعوایی که هیچ‌وقت زیاد طول نمی‌کشد، از هم جدا می‌شوند و در جهت مخالف هم شنا می‌کنند. بعد هر یک از اردک‌ها چند بار بال‌هایش را به شدت به هم می‌زند و انرژی مازادی را که در طول دعوا در او جمع شده، آزاد می‌کند. آن‌ها بعد از به هم زدن بال‌هایشان با آرامش روی آب شناور می‌شوند، انگار این که هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما اگر اردک، ذهن انسان را داشت، قطعا این درگیری را با فکر کردن و داستان‌سازی درباره‌ی آن زنده نگه می‌داشت. داستان اردک احتمالا این می‌شد: - باور نمی‌کنم همچین کاری کرده باشه - آشغال تا چند سانتی‌متری من جلو اومد - فکر می‌کنه برکه مال باباشه - سر سوزن فهم و شعور و ملاحظه‌ که نداره - دیگه غلط کنم بهش اعتماد کنم - حتما دفعه‌ ی بعد واسه اذیت کردن من یه کار دیگه میکنه - مطمئنم از الان داره نقششو میچینه - اما کور خونده، یه درسی بهش بدم تا هفت نسلش فراموش نکنه اگر اردک دارای ذهن انسان بود،‌چه‌ قدر زندگی برایش دشوار می‌شد... چقدر حالِ لحظاتش بد میشد... چقدر هوای دلش سرد میشد... اما چقدر خوب میشود اگر از اردک درس گرفت: بال‌ها را به هم زد، ماجرا را رها کرد و طوری فراموش کرد که انگار هیچگاه چنین اتفاقی نیافتاده...